مهدی مطهرنیا، تحلیلگر مسائل بینالملل و آینده پژوه در گفتوگویی با کمیته تولید محتوای مجمع گفتگوی تهران، به بررسی نظم در حال ظهور جهانی بهویژه در منطقه خاورمیانه پرداخت و روند تحولات ژئوپلیتیکی آمریکا، نقش قدرتهای منطقهای و جایگاه جمهوری اسلامی ایران را در این چارچوب مورد واکاوی قرار داد.
مطهرنیا با اشاره به چهار سناریویی که تقریبا در قرن بیستمیکم رونمایی شد، اظهار داشت : «آنچه که در منطق کنونی تحولات بین المللی در ایجاد نظم نوین جهانی می بینیم، متوجه ایجاد فضایی است که این نظم با قرائت ایالات متحده آمریکا گی گرفته میشود. در نخستین سناریو در دوره بوش دوم تحت عنوان «دنیای تکقطبی» نام نهاده شد، دومین سناریو در زمان اوباما با عنوان «دنیای تکچندقطبی» ، سناریوی سوم در دوران ترامپ تحت عنوان «دنیای دوقطبی منعطف» و چهارمین سناریو که اکنون مطرح است، به عنوان دنیای «واقعیت موازی خارج از محدوده ژئوپلیتیک زمینی» است که مطرح شده است.
به معنایی که اکنون ژئوپلیتیک نوین آمریکا در حال شکل گیری است و شاهد آن هستیم که ژئوکدهای جدیدی شما می گیرد که در حال تغییر و تحول است. این کارشناس ارشد مسائل بین المللی با تاکید بر شکلگیری ژئوپلیتیک مدرن آمریکا افزود: «نظم نوین جهانی بر پایه قدرت سیال راهبردی،با کنترل شریانهای انرژی و هابهای جغرافیایی و نوعی بازاریابی ژئوپلیتیکی مدنظر است که در این راستا با نگاهی به هارتلند و ریملند نوینی بزرگ که بنده در سال 1379 بیان کردم، مورد توجه قرار گرفته و پیگیری میشود. ما شاهدیم که تحول ژئوپلیتیک آمریکا و ژئوکدهای جدید، موجب نظم لیبرال و باز تعریف هژمونی از طریق قدرت سیال شده و راهبرد کنترل انرژی بر شریان ها و هاب های جغرافیایی و بازارهای ژئوپلیتیک با نگاه به همین نظریه، موجب شده تحلیلی بر این رخدادها عرضه کرد. آنچه که( اتفاقاتی که) در دریای سرخ و دریای چین و تنگه هرمز رخ میدهد، شکل دادن به مسیر چه گانه های موجودی است که از آن تحت عنوان ژئوپلیتیک نوین آمریکا میتوان نام برد.
مطهرنیا ادامه داد: «لبههای تنش از اوکراین تا غرب آسیا به درگیریهای موزاییکی بدل شدهاند که موجب شده هر درگیری بر دیگری دیگر تاثیر میگذارند که بحث ژئوپلیتیک آمریکا در خاورمیانه بزرگ را مورد توجه قرار بدهد . آمریکا در حال بازتعریف شوکهای استراتژیک خود از سال ۱۳۷۹ با مفهوم “هارتلند بزرگ”[که بعدها با نام هارتلند ریملند بزرگ بیان شد ] است که آمریکا در شرف تعیین شرکای بزرگ خود در قرن بیست و یکم است که از دهه 90 قرن بیستم تا 2030 نائل آید.
نظم نوین جهانی باید بر جغرافیا و ستون فقرات این جغرافیا بنشیند. در روی زمین از شمال غرب آفریقا تا سه هارتلند(هرتلند نو، نو هرتلند و هارتلند اولیا) و بر روی دریا بعنوان ریملند بزرگ که شرکتی آمریکا را شامل میشود(کانادا، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و ایران) طبعا هلال این هارتلند بزرگ و ریملند بزرگ روی دریا و زمین، ستون فقراتی دارد که عبارتند از مانند خلیج عدن، تنگه هرمز و کرانه مدیترانه است که این ستون فقرات باید مورد کنترل قرار گیرد. این مهم یعنی تسلط بر ستون فقرات منابع انرژی و ارسال آن به شرکای استراتژیک آمریکا، یعنی اتحادیه اروپا و چین را شامل میشود. بنابراین آمریکا در پی ایجاد یک نظام حقوقی مشروع در قرن بیست و یکم با توجه به احتمال تلفیق دو سناریوی دنیای تک قطبی و دنیای واقعیت بیرون از زمین هستند تا بتوانند آینده جهان را از 2050 به بعد
کاملا تحت تسلط خود بگیرد.
این آینده پژوه و استاد دانشگاه با اشاره به نقش استراتژیک ایران در این هارتلند و ریمیلند تصریح کرد: «ایران بخشی جدی از این نظم است، بویژه جغرافیای فلات ایران را تحت تاثیر خود قرار می دهد که در این بین شاهد تاثیرات متقابل این لبه های چسبان ژئوپلیتیک یعنی شبه جزیره عربستان و فلات ایران، اوراسیا و تبت است. مطهرنیا با تشریح برخی رخدادهای اخیر در غرب آسیا و شبه قاره هند بویژه درگیری نظامی بین هند و پاکستان و از سویی درگیری بالقوه چین و تایوان و تاثیر آن بر نظم نوین جهانی ذکر شده اظهار داشت در نظم نوین، آمریکا خواستار کنترل کامل بر مسیرهای انتقال انرژی برای مهار چین و اتحادیه اروپاست. این روند در قالب سناریوهای تلفیقی مانند تکچندقطبی و واقعیت موازی ادامه دارد. ژئوپلیتیک ایران در این زمینه کلیدی است، اما نظام جمهوری اسلامی از نگاه آمریکا یک شریک مطمئن برای این نظم نیست.»
مطهرنیا درباره جابهجایی بحران از خاورمیانه به شرق آسیا گفت: «پس از عبور از ایران و حل مسئله آن، تمرکز بر شرق و جنوب شرقی آسیا خواهد بود؛ منطقهای که چین در آن با بحرانهای پیرامونی، محاصره اقتصادی و افول مواجه خواهد شد.» وی در بخش دیگری از اظهاراتش افزود: «اسرائیل در پی ایجاد نظمی مطابق با خواستههای خود است و با حذف متغیرهای مزاحمی چون حماس، حزبالله و حشدالشعبی در عراق، به تشدید صلح ابراهیم پرداخته است. آمریکا و ترامپ نیز در تلاش برای تشکیل اتحادیه کشورهای شبهجزیره عرب هستند.»
مطهرنیا درباره وضعیت ایران تاکید کرد: «جمهوری اسلامی در موضعی تدافعی قرار دارد. در مذاکرات هستهای اگر توافق نکند، باید منتظر جنگ باشد. زبان ترامپ تند، ولی امیدبخش است. او با ایجاد تاکتیک بحران و تکنیک رسانهای میکوشد ایران را به پذیرش شروطی همچون توقف کامل غنیسازی وادار کند.»
او درباره نقش رهبران جوان عرب مانند محمد بن سلمان سعودی و تمیمبنحمد قطری نیز گفت: «این نسل قدرتهایی هستند که پس از مرگ ملک عبدالله قصد ایجاد طغیان های آخرالزمانی برای ال سعود داشتند که درگیری چندساله سیاسی تهران با ریاض بر این آتش دمید. در ایران از اقتصاد مقاومتی سخن گفته شد اما تحریم ها به هیچ وجه نتوانست فرصت مناسبی برای پیشرفت اقتصادی ایجاد کند. لذا بنسلمان و طیف حکمرانان جوان عرب بدون ورود به درگیری های منطقه ای و اتلاف منابع و اصطکاک های حاشیه ای بویژه با تهران، زمینه های حلوفصل مسائل مختلف بویژه با اسرائیل را فراهم آوردند و تثبیت روابط خود با نظم نوین جهانی گسترش دادند. آنها قصد تضمین این نظم برای خود را دارند و از سویی به فکر ایجاد رابطه دوستانه و مفید با تهران هستند.
آنها با درک احتمال احیای مجدد قدرت ژئوپلیتیکی ایران، بایسته است به فکر آینده تضمین شده خود باشند زیرا نیک می دانند که تهران در صورت خردورزی سیاسی می تواند به قدرت منطقه تبدیل شود و به یک ابرقدرت تاثیرگذار منطقه ای بدل گردد. لذا می بینیم که رهبران جوان عرب تلاش دارند با ایجاد ارتباط بسیار تنگاتنگ با مرکزیت گهواره قدرت یعتی ایالات متحده آمریکا، در عین حال که با روسیه و چین و اتحادیهاروپا روابط حسنه برقرار کرده اند، کوشش می کنند آینده تضمین شده خود را از هم اکنون پیریزی کنند. در پایان، مطهرنیا با اشاره به نقش اندیشکدهها و بازیگران آمریکایی و نقش ترامپ و تیم و دولت او در ایجاد همگرایی و یا شکست پروژه آنها و تبدیل همگرایی به واگرایی(خاصه در غرب آسیا و خاورمیانه) اظهار داشت : به هر تقدیر آمریکایی ها دارای عاملیت های قدرتی هستند که پشتوانه آن چهار اندیشکده بزرگ مانند هریتیج، بیلدربرگ و مراکز متصل به سیلیکونولی و رویکردهای متصل به قدرت در عصر فرامدرن هستند و در حال شکل دادن به نظم آیندهاند. اینها تاثیر بسزایی در عاملیت قدرت واشنگتن دارند اما نباید برخی مقاومت یا وایت کارتها یا شگفتانه هایی را که منطقه ما میتواند به وجود آورد را نادیده انگاشت، فلذا آمریکا در این مسیر پیش، میرود و با اندیشکده ها و مغزهای متفکر پس پرده خود اتکا دارد و در این چنین مسیری برای تثبیت برنامه هایش گام برمیدارد.