جمعه 02 خرداد 1404   |   یادداشت    |   

در مقاله مشترک فواد ایزدی و حکیمه سقای بی ریا بررسی شد:

ایران و افول آمریکا

ایران و افول آمریکا

 
فواد ایزدی و حکیمه سقای بی ریا در مقاله مشترکی با عنوان «ایران و افول آمریکا» در مجله تخصصی مجمع گفت‌وگوی تهران نوشتند: موضوع افول آمریکا سالهاست ذهن کارشناسان حوزه روابط بین¬الملل را درگیر خود ساخته است. با توجه به روابط تنش-آلود ایران و آمریکا، طبیعی است این موضوع جذابیت ویژه¬ای در ایران داشته باشد. شکل¬گیری اجماع جهانی در رابطه با روند انتقال قدرت و ثروت از غرب به شرق و «بی¬غربی¬شدن»  جهان به تعبیر گزارش پایانی کنفرانس امنیتی مونیخ در سال 2020 به طوری که روندهای جهانی نشان از کاهش اثرگذاری غرب به طور کلی و آمریکا به طور خاص در تحولات جهانی دارد، برای ایران به عنوان کشوری که در تاریخ معاصر روابط بهتری را با شرق در مقایسه با غرب تجربه کرده حائز اهمیت است. برخی صاحب¬نظران از عبارت «افول موریانه¬وار»  استفاده کرده¬ و معتقدند آمریکا نیز مانند امپراتوری¬های پیشین غربی سالهاست گام در مسیر زوال و افول نهاده است. در مباحث مربوط به افول قدرت آمریکا در سطح بین-الملل کارشناسان به افول این کشور در ابعاد نظامی، سیاسی، اقتصادی و قدرت نرم از دو منظر دستیابی به اهداف و ساز و کارهای روابط قدرت پرداخته¬اند. 
 
خروج مفتضحانه نیروهای آمریکایی از افغانستان پس از 20 سال اشغال، تداوم مقاومت حماس در دفاع از سرزمین خود به رغم یک سال و نه ماه نسل¬کشی آمریکایی-اسرائیلی در غزه و تداوم حملات مؤثر یمن به کشتی¬های مرتبط با آمریکا و اسرائیل در تنگه باب المندب به رغم ماه¬ها تهاجم وحشیانه نظامی آمریکا به این کشور نمونه¬هایی از ناکامی آمریکا در استفاده از قدرت نظامی برای دستیابی به اهداف است. به رغم حمایت همه¬جانبه دولت¬های بایدن و ترامپ از نسل-کشی رژیم صهیونیستی در غزه، انزوای آمریکا و رژیم صهیونیستی در مجامع بین¬المللی در رابطه با این مسئله نشانگر افول قدرت سیاسی آمریکا در نهادهای بین¬المللی است.  در حالی که در سال 1960 میلادی، اقتصاد آمریکا 40 درصد اقتصاد جهان را به خود اختصاص داده بود، در شرایط کنونی این عدد نصف شده است.   
 
در بررسی ساز و کارهای روابط قدرت که آمریکا به خصوص پس از جنگ جهانی دوم ایجاد و برای اثرگذاری خود در سطح بین¬الملل مورد استفاده قرار داد، کارشناسان  به چهار سطح اشاره می¬کنند:  موقعیت شبکه¬ای، قدرت ساختاری، قدرت نرم و هژمونی ایدئولوژیک. از این منظر، افول آمریکا را باید در ظرف میزان اثربخشی چنین ساز و کارهایی جویا شد.  با این رویکرد، تلاش برای تسریع افول آمریکا نیز نیازمند حرکت به سمت ایجاد ساز و کارهای موازی روابط قدرت در سطح بین¬الملل است.
 
موقعیت شبکه¬ای به این مسئله اشاره دارد که قدرت¬ها معادلات بین¬المللی را تنها در روابط دوجانبه به نفع خود تغییر نمی¬دهند بلکه در شبکه¬های پیچیده¬ای از ارتباطات، اتحادها و تفاهم¬ها عمل می¬کنند که هم دستگاه¬های دولتی و هم جامعه مدنی را در سطوح مختلف به هم مرتبط می¬کند. به گفته مارک کارنی پیروز انتخابات امسال کانادا: «... رابطه قدیمی ما با ایالات متحده، که بر اساس افزایش پیوسته ادغام بود، به پایان رسیده است. سیستم تجارت جهانی باز که توسط ایالات متحده حمایت می‌شد و کانادا از زمان جنگ جهانی دوم به آن وابسته بود، سیستمی که با وجود نقص‌ها به مدت دهه‌ها باعث رفاه کشور شده، به پایان رسیده است. اینها تراژدی‌ است، اما در عین حال این واقعیت جدید ماست ...» کلید زدن جنگ تعرفه¬ها از سوی ترامپ موقعیت شبکه¬ای آمریکا را در میان کشورهای همسو بیش از پیش متزلزل ساخته است.
 
قدرت ساختاری به توانایی شکل دادن به چارچوب¬هایی که در آن دولت ها با یکدیگر ارتباط دارند اشاره دارد. هنگامی که یک دولت در توانمندی¬های مادی مزیت بزرگی دارد (مانند جایگاه آمریکا پس از جنگ جهانی دوم)، آن دولت جایگاه خود در مکانیسم¬های قدرت ساختاری را به گونه¬ای تنظیم می¬کند که به نفوذ خود بر دیگران کمک کند. باید توجه داشت حتی در صورت فرسایش برتری مادی زیربنایی که باعث به وجود آمدن ساختارهای جهانی شده، پایداری و انعطاف در چنین مکانیسم‌هایی می‌تواند میزان افول را کاهش دهد. از این رو تنها توجه به افول منابع قدرت آمریکا در مقایسه با دیگران و حتی عدم توانمندی در دستیابی به اهداف در اندازه¬گیری قدرت آمریکا کفایت نمی¬کند. آنچه می¬تواند این معادله را بر هم زند ایجاد ساختارهای جایگزین قدرت است تا بتوان در دوران گذار از نظم لیبرال، در کوتاه¬مدت تاب-آوری قدرت¬های رقیب در برابر فشارهای ساختاری و شبکه¬ای آمریکا را افزایش و در درازمدت قابلیت استفاده آمریکا از چنین ساختارهایی را برای طولانی¬تر کردن زمان افول کاهش داد.  دو سطح نرم افزاری قدرت نرم و هژمونی ایدئولوژیک نیز در ارزیابی شرایط افول آمریکا دارای اهمیت است. نظرسنجی¬های متعدد در سالهای اخیر افول قدرت نرم آمریکا را کاملا مشهود ساخته است.  
 
به رغم آشکار شدن افول منابع قدرت آمریکا در ابعاد مختلف، برخی کارشناسان امیدوارند آمریکا بتواند با حفظ قدرت ساختاری خود در سطح بین¬الملل، ضربه¬های ناشی از افول در منابع قدرت را مدیریت کند و چین را از طریق قدرت ساختاری محدود سازد. در مقابل تلاش قدرتهای نوظهور برای ایجاد ساختارهای قدرت جدید در راستای مدیریت چنین راهکاری عمل می¬کند.
 
آمریکا در مقابله با رقیبان از جمله جمهوری اسلامی ایران از چهار سطح قدرت مورد اشاره در بالا یعنی موقعیت شبکه-ای، قدرت ساختاری، قدرت نرم و هژمونی ایدئولوژیک استفاده کرده است.  تلاش برای فروپاشی محور مقاومت و پیشگیری از راهبردی شدن و ارتقاء روابط ایران و روسیه از یک سو و روابط ایران و چین از سوی دیگر معطوف به مدیریت موقعیت شبکه¬ای ایران و دیگر رقبا در مقابل آمریکاست.  
 
بنابراین تلاش ایران در مقابله با جنگ ترکیبی آمریکا فعال¬سازی همه ظرفیت¬های مقاومت پویا و اثرگذار بر ساز و کارهای قدرت در سطوح مورد اشاره بوده است.  جمهوری اسلامی ایران از طریق ایجاد روابط راهبردی درون‌منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای—از جمله با چین و روسیه—و همچنین با پیوستن به شبکه‌های نوظهور جهانی مانند بریکس پلاس و سازمان همکاری شانگهای، در دستیابی به موقعیت شبکه‌ای خود، به موفقیت‌های قابل‌توجهی دست یافته است. در سطح قدرت نرم و مقابله با هژمونی نظم لیبرال نیز جمهوری اسلامی توانسته است جایگاه ویژه¬ای در میان ملت¬های استقلال¬طلب و عدالت¬جو کسب کند.  آن¬چه باقی مانده تلاش برای ارتقاء قدرت ساختاری ایران است. فشارهای روزافزون آمریکا بر ایران را می¬توان تلاشی برای حفظ ساز و کارهای قدرت نظام سلطه در دوران گذار ارزیابی کرد.  
 
همانطور که در زمان مقاومت مردم ایران در مقابل رژیم پهلوی، دولت آمریکا هرچه در توان داشت اعم از مداخله در شرایط عادی مانند ساواک و مستشاران نظامی و اهرم¬های مداخله در زمان بحران اعم از تلاش برای کودتا استفاده کرد اما موفق به متوقف کردن مقاومت ملت ایران نشد و به اصطلاح «ایران را از دست داد»، در گام¬های بعدی مقابله با ملت ایران نیز آمریکا همه ساز و کارهای روابط قدرت خود را به کار گرفته است.  آزادسازی ایران در سطح ساختارهای قدرت جهانی روند تحولات نظم جهانی آینده را تسریع و به سمتی هدایت خواهد کرد که به نفع ملت¬های استقلال¬طلب خواهد بود.  به نظر می¬رسد جمهوری اسلامی به عنوان رهبر یکی از بلوک¬های قدرت غیر غربی در حال ارتقاء همکاری¬های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و امنیتی با دیگر قدرت¬های غیرغربی مانند چین و روسیه در چارچوب ساختارهای قدرتِ جایگزین، می¬باشد.  
 
کارشناسان یکی از موانع اصلی پاسخگویی آمریکا به مشکلات افول را ناکارآمدی داخلی آمریکا می¬دانند  به طوری که روندهای اقتصاد سیاسی (نابرابری¬های فزاینده اقتصادی و رکود دستمزدها در آمریکا)، انسداد سیاسی (دوقطبی¬سازی فزاینده) و تغییرات نژادی-جمعیتی (اقلیت شدن سفیدپوستان) ناکارآمدی سیاسی داخلی را غیرقابل مهار کرده است.  با روی کار آمدن دوباره ترامپ و تخریب نهادهای سنتی آمریکا (چیزی که برخی از آن به کودتای نرم یاد می¬کنند) روندهای مخرب اقتصادی-سیاسی در آمریکا تشدید شده¬اند.  چنین سیاستهایی در کنار سیاستهای مخرب خارجی ترامپ روند افول آمریکا را تسریع خواهد کرد.  
 
اگرچه این مقاله در پی ارائه تحلیلی جامع از روابط ایران و ایالات متحده نیست، اما یک پرسش کلیدی در این زمینه مطرح می‌شود: افول آمریکا چه تأثیری بر روابط ایران و آمریکا دارد؟ این پرسش به‌ویژه از آن جهت اهمیت دارد که تنش‌های دیرینه میان دو کشور، از کودتای انگلو-آمریکایی سال ۱۳۳۲ تاکنون، چارچوب اصلی این رابطه را شکل داده است. با وجود تلاش‌های مکرر ایران برای کاهش خصومت، این ابتکارات همواره به دلیل تداوم سیاست‌های خصمانه ایالات متحده ناکام مانده‌اند.
 
با این حال، در دل این تاریخ تیره، روزنه‌ای امیدوارکننده در حال گشوده شدن است: زمانی که رفتار و ذهنیت استعماری آمریکا به پایان راه خود برسد، این چرخه خصومت می‌تواند متوقف شود و افق‌های تازه‌ای گشوده گردد. این روند پیش‌تر در مورد قدرت‌هایی چون پرتغال - نخستین قدرت استعماری که حدود پانصد سال پیش به ایران تجاوز کرد - نیز رخ داده است. چنین تحولی می‌تواند برای ایالات متحده نیز رخ دهد، آن‌گاه که به کشوری «عادی» بدل شود.
  
لینک کوتاه خبر : http://tehrandf.com/Post/92/